نسوخت
هرگز دلی ز غم، چو دل مجتبی نسوخت ور سوخت ز اجنبی، دگر از آشنا نسوخت
هر گلشنی که سوخت ز باد سموم سوخت از باد نوبهار و نسیم صبا نسوخت
چندان دلش از سرزنش دوستان گداخت کز دشمنان و زهر بدو ناسزا نسوخت
آن دم که سوخت حاصل دوران ز سوز زهر در حیرتم که خرمن گردون چرا نسوخت
تا شد روانِ عالم امکان ز تن روان جنبنده ای نماند کزین ماجرا نسوخت

موضوعات: مناسبت ها
[دوشنبه 1395-08-17] [ 12:54:00 ق.ظ ]